صدای گریه....

سلام من دوباره اومدم نماز روزه هاتون قبول

بچه ها یه چیزی   من میخوام قالبه وبمو عوض کنم از بس که بقیه میگن قالبه وبت زشته ولی من خیلی دوسش دارم اما چاره ای نیس چون قالبم یه جوریه که 10 تا لینکو بیشتر نشون نمیده و بقیه ی لینکا مخفی میشه حالا اگه شما یه قالب تقریبا شبیه قالبه خودم یا یه قالبه عشقولانه سراغ دارین معرفی کنین دمتون گرم

ها راستی بابت نظرایی که توو پست قبلی واسم گذاشتین ممنون فک کنم جیغایی که کشیدم کار ساز بوده بازم دمتون گرم

چاکریــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

اینم یه متن عشقولانه واسه همه ی روزه دارا...

صــــــــــــــــــــــــــدای گریـــــــــــــــــــــــــــــه

صدای گریه می آید
صدای ناله ی دلی آشفته می آید
صدای تپشهای یک قلب عاشق می آید
صدای درد دل های دلی می آید که بدجور گرفتار است
در قلبم دارم عشق تو را ، باور نمیکنم شکسته ام قلب مهربان تو را
ببخش این قلب ساده ی مرا ، خیلی دوستت دارم این را باور کن ای عشق بی همتا
صدای گریه می آید ، یا چشمانم بهانه میگیرد ، یا دلم در این لحظه تو را میخواهد
کاش اینک در کنارم بودی ، اشکهایم را میدیدی ، و صدای درد دلم را میشنیدی
که میخواهد همیشه با تو باشد ، به عشق تو به خوشبختی امیدوارم باشد
اعتراف میکنم تا به حال عشقی پاک مانند تو را ندیده ام
من لیاقت قلب پاک و مهربان تو را ندارم ، تا به حال قلبم را اینگونه پشیمان ندیده ام
پشیمانم از اینکه قلبت را شکسته ام ، تو نمیدانی احساساتم را جز تو به کسی ابراز نکرده ام ، تو نمیدانی شبی نیامده که با چشمهای خیس نخوابیده ام ، یا نیامده شبی که برای رسیدن به تو با خدا راز و نیاز نکرده ام
صدای گریه می آید ، وقتی فکر میکنم به فردای بی تو بودن ،
آرزو می کنم کاش هیچگاه در این دنیا نبودم
وقتی فکر میکنم تو را ندارم ، میدانم باور نمیکنی ، اما حس میکنم قلبی در سینه ندارم
صدای ناله می آید ، صدای ناله ی یک دل عاشق می آید
کسی که باور نمیکند عشق مرا ، تو باور کن این دل عاشق مرا
باور کن که بی تو ، با تابوت میبرند قلب مرا...

حکمت خدا...

سلام حلول ماه مبارک رمضون رو به همتون تبریک میگم فقط فک کنم دیروز یه خورده اونایی که روزه گرفتن ضایع شدن من که خودم وقتی فهمیدم دیروز ماه رمضون نیس مثله سس چسبیدم به دیوار بالاخره یه روزم خودش یه روزه دیگه...

شوخــــــــــــــــــــــــــی کردما جدی نگیرین هر کی روزه گرفته ایشالا قبول باشه

این متنی که امروز میذارم شاید تکراری باشه ولی ضرر نداره یه بار دیگه بخونین میرزه(می ارزد)

حکمت خدا...

گنجشک با خدا قهر بود…….

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .

 فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند

 و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:

می آید ؛

 من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد...
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.

 فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت

و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت :

 لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی.

این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟

 و سنگینی بغضی راه کلامش را بست.
سکوتی در عرش طنین انداخت.

 فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت:

ماری در راه لانه ات بود.

باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند.

 آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.!!!!!!!!
خدا گفت:

و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!

 اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت …
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد …

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

به قول بعضیا بای تا های.

قصه ی عشق چیست؟؟؟؟؟

سلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــام ما دوباره آمدیم به جون خودم اگه ایندفه  هرکی میاد توو وبم نظر نذاره دیگه هیچی خودم و میکشم وبمو حذف میکنم جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ خسته شدم از بس که هیشکی واسم نظرنمیذاره.آخیش جیغ زدم راحت شدما حالا تورو خدا نظر بذارین.

اینم یه متن باحال واسه اونایی میخوان نظر بذارن.

قصه ی عشق چیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

روزی دانش آموزی از استاد پرسید:استاد عشق چیست؟؟؟؟

استاد در جواب گفت:به گندم زار برو و پر خوشه ترین شاخه را بیاور اما در هنگام عبور از گندم زار به یاد داشته باش که نمی توانی به عقب برگردی تا خوشه ای بچینی!!!!!

شاگرد به گندم زار رفت و پس از مدتی طولانی بازگشت.

استاد پرسید:چه آوردی؟شاگرد در جواب گفت:هیچ؛هر چه به جلو رفتم خوشه های پر پشت تر دیدم و به امید پیدا کردن پرشت ترین آنها تا انتهای گندم زار رفتم.....

استاد نگذاشت شاگرد ادامه بدهد و گفت:

                              ((عشق یعنی همین))

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

نظــــــــــــــــــــــــــــــــــر!!!!!