دوست!

بی دوست نشاید زنده بودن!

دوست!

بی دوست نشاید زنده بودن!

سپاس خدای را که طاعت او موجب معرفت است

خدای من ممنونم؛

براستی هر کس با تو باشد،

نه اندوه او را فرا می گیرد ،

و نه ترسی بر او حاکم می شود،

و نه مکری می تواند او را بفریبد.

زندگی ، سلف سرویس!

داستانی است درمورد اولین دیدار "امت فاکس"، نویسنده و فیلسوف معاصر، ‌از آمریکا، هنگامی که برای نخستین بار به رستوران سلف سرویس رفت.وی که تا آن زمان هرگز به چنین رستورانی نرفته بود، در گوشه ای به انتظار نشست، با این نیت که از او پذیرایی شود.

اما هرچه لحظات بیشتری سپری میشد، ناشکیبایی او از اینکه میدید پیشخدمتها کوچکترین توجهی به او ندارند، شدت گرفت.از همه بدتر اینکه مشاهده میکرد کسانی که پس از او وارد شده بودند، در مقابل بشقابهای پر از غذا نشسته و مشغول خوردن بودندوی با ناراحتی به مردی که بر سر میز مجاور نشسته بود، نزدیک شد و گفت: من حدود بیست دقیقه است که در ایجا نشسته ام بدون آنکه کسی کوچکترین توجهی به من نشان دهد. حالا میبینم شما که پنج دقیقه پیش وارد شدید، با بشقابی پر از غذا در مقابل من، اینجا نشسته اید! موضوع چیست؟ مردم این کشور چگونه پذیرایی میشوند؟

 

مرد با تعجب گفت: اینجا سلف سرویس است، سپس به قسمت انتهایی رستوران، جایی که غذاها به مقدار فراوان چیده شده بود، اشاره کرد و ادامه داد به آنجا بروید، یک سینی بردارید هر چه میخواهید انتخاب کنید، پول آنرا بپردازید، بعد اینجا بنشینید و آنرا میل کنیدامت فاکس که قدری احساس حماقت میکرد، دستورات مرد را پی گرفت، اما وقتی غذا را روی میز گذاشت، ناگهان به ذهنش رسید که زندگی هم در حکم سلف سرویس است. همه نوع رخدادها، فرصتها، موقعیتها، شادیها، سرورها و غم ها در برابر ما قرار دارد، درحالی که اغلب ما بی حرکت به صندلی خود چسبیده ایم و آنچنان محو این هستیم که دیگران در بشقاب خود چه دارند و دچار شگفتی شده ایم از اینکه چرا او سهم بیشتری دارد که هرگز به ذهنمان نمیرسد خیلی ساده از جای خود برخیزیم و ببینیم چه چیزهایی فراهم است، سپس آنچه میخواهیم برگزینیم.

 

وقتی زندگی چیز زیادی به شما نمیدهد، به دلیل آنست که شما هم چیز زیادی از او نخواسته اید.

...

.:: I'm Your Angel ::.

 

No mountain's too high for you to climb

All you have to do


Is have some climbing faith, oh yes


No river's too wide for you to make it across


All you have to do


Is believe it when you pray

~ * ~ * ~

And then you will see, the morning will come


And everyday will be bright as the sun


All of your fears, cast them on me


I just want you to see

~ * ~ * ~

I'll be your cloud up in the sky


I'll be your shoulder when you cry


I'll hear your voices when you call me


I am your Angel

~ * ~ * ~

And when all hope is gone, I'm near


No matter how far you are, I'm near


It makes no difference who you are


I am your Angel


I'm your Angel

~ * ~ * ~

I saw your teardrops, and I heard you cry


All you need is time


Seek me and you shall find


You have everything and you're still alone


It don't have to be this way


Let me show you a better day

~ * ~ * ~

Oh and then you will see, the morning will come


And all of your days, will be bright as the sun


So all of your fears, just cast them on me


How can I make you see

~ * ~ * ~

I'll be your cloud up in the sky


I'll be your shoulder when you cry


I'll hear your voices when you call me


I am your Angel

~ * ~ * ~

And when all hope is gone, I'm near


No matter how far you are, I'm near


It makes no difference who you are


I am your Angel


I'm your Angel

~ * ~ * ~

And when it's time to face the storm


I'll be right by your side


Grace will keep us safe and warm


And we alone will survive

~ * ~ * ~

And when it seems as if


Your end is growing near


Don't you dare give up the fight


Just put your trust beyond the sky

~ * ~ * ~

I'll be your cloud up in the sky


I'll be your shoulder when you cry


I'll hear your voices when you call me


I am your Angel

~ * ~ * ~

And when all hope is gone, I'm near


No matter how far you are, I'm near


It makes no difference who you are


I am your Angel

~ * ~ * ~

I'll be your cloud up in the sky


I'll be your shoulder when you cry


I'll hear your voices when you call me


I am your Angel

~ * ~ * ~

And when all hope is gone, I'm near


No matter how far you are, I'm near


It makes no difference who you are


I am your Angel


I'm your Angel


~ * ~ * ~ * ~

از اینجا دانلود کنید

ایجاد انگیزه، حلقه مفقوده رفتار اجتماعی در ایران

صف!تعریف ساختمان داده ایش :First in First out!

اما بعضیا به قول خودشون خیلی زرنگن ، مثه پشته (Stack)می مونن!!!!

مقاله زیر را با هم بخوانیم :

------------------

امروزه رعایت کردن مقررات اجتماعی و حقوق مدنی دیگران یکی از اصول زندگی در کشورهای پیشرفته ی دنیا است. به عنوان مثال در کشورهای اروپای غربی، ایستادن در صف آن قدر عادی است که برای بسیاری از مردم نایستادن در صف مطلبی عجیب به نظر می رسد. در کشورهای پیشرفته ی شرقی مانند ژاپن و کره ی جنوبی هم وضعیت به همین شکل است. رعایت کردن مقررات اجتماعی و اصول مدنی راهکاری برای پیشبرد نظم اجتماعی و توزیع هر چه بهتر امکانات در میان مردم است. وقتی شهروندی حقوق دیگران را رعایت می کند، می تواند خیالش راحت باشد که دیگران هم حقوق او را رعایت خواهند کرد؛ و این، چرخه ی سازنده و مفیدی خواهد بود که تسریع کارها، فراغ بال، و آسودگی خاطر را برای همگی به ارمغان خواهد آورد. 


متاسفانه در ایران، هنوز این نوع اصول جامعه ی مدنی به خوبی جا نیفتاده است و دیده می شود که شهروندان  بعضا هیچ احترامی به حقوق دیگران نمی گذارند. در این حالت آشفته امکان دارد یک یا دو نفر کارشان زودتر راه بیفتد ولی کل مجموعه دچار مشکل شده و منجر به تنش عصبی و اضطراب جمعی می شود. به عنوان مثال دیده می شود که در رانندگی هیچ احترامی برای ایستادن در صف وجود ندارد که رانندگان سعی دارند از هر گوشه و کنار از دیگران "جلو" بزنند. حتی اگر این جلو زدن مستلزم رانندگی در خلاف جهت باشد و یا مجبور باشند در آخرین لحظه از منتهی الیه چپ به منتهی الیه راست بیایند و سر ماشین را دزدانه وارد یک روزنه ی خروجی اتوبان کنند. 


چند روز پیش برای انجام کارهای اداری به وزارت علوم جمهوری اسلامی ایران رفتم و متاسفانه در آن جا نیز این وضع نابسامان را کمابیش مشاهده کردم. متاسفانه مراجعین بخشی که به آن سر زدم –که اغلب دانشجویان تحصیلات تکمیلی بودند- بعضی از اصول اولیه ی جامعه ی مدنی را رعایت نمی کردند. از همه واضح تر، ایستادن در صف بود. شاید ازدحام مراجعه کنندگان موجب این گونه رفتار ناشایست باشد. شاید هم لزوم بالا و پایین رفتن در طبقات اداره و سوال و پاسخ های نصفه و نیمه ی کارکنان موجب این آشفتگی باشد. شاید هم ترکیبی از همه اینها. ولی دلیلش هر چه که باشد، در جای جای جامعه این گونه رفتارهای غیر متمدنانه متداولا مشاهده می شود. 


توقع می رفت که حداقل مکانی مانند وزارت علوم که مملو از افراد تحصیل کرده است، با دیگر مکان های جامعه فرق چشمگیری کند. چرا که همین دانشجویان و دانش آموختگان هستند که فردا قرار است مسئولین کشور شده و یا در صنایع و دانشگاه های ما مشغول به کار شوند. این ها -به نوعی- قرار است فرهنگ سازان آینده ی ما شوند. پس چگونه از عده ای که خود اصول مدنی را رعایت نمی کنند می توان توقع داشت که الگوهای خوبی برای جامعه باشند؟ 


پس از وزارت علوم، به اداره ی گذرنامه رفتم آنجا مشاهده ای کردم که گفتنی است. در این اداره برای نظم بخشیدن به مراجعین، مانند بعضی از بانک ها شماره داده می شد و توقع می رفت که افراد طبق این شماره ها به باجه مراجعه کنند. ولی حتی با وجود شماره ها هم دیده می شد که مردم از تلاشهای گوناگون برای "جلو" زدن و رعایت نکردن حقوق دیگران دریغ نمی کردند. بسیاری از اوقات با بهانه ای مانند "من فقط یک سوال دارم" ده ها نفر را جا گذاشته و احساس "زرنگی" می کردند.   


تکان دهنده ترین مشاهده ی روز برای بنده این بود که خانمی میانسال با یک ظاهر آنچنانی وارد سالن شد و صاف بدون این که اصلا توجه کند که نوبت بنده است و بنده مدتی است در صف ایستاده ام تا به باجه رسیده ام، از کنار دست، نیمی از بدن خود را به جلوی باجه کشید. بنده متحیر مانده بودم که دارد چه می کند. بعد گفت: "بنده ایرانی ام ولی به دلیل زندگی در خارج از کشور پاسپورتم را از ایران نگرفته ام. می شود فلان کار را برای من بکنید..." الی آخر! و به همین سادگی آن همه آدم هایی که در صف ایستاده بودند را بیکار فرض کرده و کار خودش را راه انداخت. 

نکته ی ناراحت کننده این است که بسیاری از همین افراد وقتی به خارج از کشور می روند، اصول مدنی را بسیار بهتر رعایت می کنند. همین فردی که در ایران در صف نمی ایستد و حقوق دیگران را پایمال می کند، وقتی به اروپا می رود این مسائل را بیشتر ملاحظه می کند. همین افرادی که در ایران صف را یک مساله ی بی اهمیت فرض می کنند، به خوبی می دانند که رفتار صحیح اجتماعی چیست. دقت بفرمایید که مشکل ما این نیست که مردم "یاد نگرفته اند" ایستادن در صف کار صحیحی است. مشکل ما این نیست که مردم "نمی دانند" باید حقوق همدیگر را رعایت کنند. مشکل این نیست که مردم ما "نمی فهمند" که قوانین راهنمایی و رانندگی چیست. همه ی این آموزه ها را می دانند. ولی ظاهرا میان دانستن و عمل کردن به این مساله فاصله ی زیادی است. مشکل جدی ما این است که افراد در خودشان انگیزه و رغبتی برای رعایت کردن این مسائل در کشور ندارند. 


امروزه در بعضی از مکان های ایران اگر کسی صف را رعایت کند، کلاهش پس معرکه است و کارش راه نخواهد افتاد. به همین دلیل شاید انگیزه ی رعایت حقوق مدنی دیگران را از دست خواهد داد و احساس خواهد کرد که "مجبور" است این گونه غیر متمدنانه رفتار کند. اگر به تعداد کافی از مردم این مسائل را رعایت کنند، لاجرم نظم برقرار خواهد شد. ولی در این شرایط با یک گل بهار نمی شود و روز از نو روزی از نو. 


حال شاید سوال کلیدی این باشد: چگونه می توان در یک ملتی که در تئوری درست و غلط مدنی را از هم تشخیص می دهند ولی انگیزه ای برای رعایت آن ندارند، رغبت ایجاد کرد تا مسائل مدنی را در کشور خودشان رعایت کنند؟ 


منبع :مراجعه شود  به اینجا و اینجا

5 چیز مضر که یک لوگو هیچوقت نباید داشته باشد - هشدار!

ترکیب عناصر به طور صحیح یک امر حیاتی در طراحی یک لوگو تاثیر گذار است. امروزه، هدف اولیه در طراحی یک لوگو به نظر آمدن و جذب مخاطبان است. با بالا رفتن تعداد شرکت های طراحی لوگو این کار حالت فرمولی شده تا تعداد لوگو بیشتری طراحی کنند، ایجاد یک لوگو به یاد ماندنی برای کمپانی تان کار بسیار سختی شده است. تئوری طراحی لوگو در این روزها ...سادگی جذب کرده و پیچیدگی دفع می کند. به این دلیل است که عناصر بیش از حد طراحی یک لوگو را خراب می کند. ما تعداد بسیاری از این مثال ها را داریم که این نکته را مشخص می کنند. باید این حقیقت را به یاد داشته باشیم که نباید یک لوگو تمام جنبه های آن تجارت را در خود داشته باشد. بسیاری از ما از عناصر ایجاد یک طراحی لوگو موفق اطلاع داریم اما به ندرت از چیزهایی که نباید هیچگاه به لوگو اضافه کنیم آگاهی داریم. تاکنون 5 چیز مشخص شده اند که نباید هیچگاه به یک طراحی لوگو اضافه شوند.

بقیه در ادامه مطلب...

ادامه مطلب ...