سلام دوستان شاعرم /به لطف پروردگار وهمراهی شمامجموعه

شعراینجانب بانام((جزیره نشین حرفه ای)) چاپ گردیده

وخوشبختانه فروش خوبی هم داشتم/فقط چندجلدی مونده که

قصدفروش ندارم و

می خواهم به دوستان شاعرم رایگان اهدا کنم ودر مقابل برام

صمیمانه وبا تمام قدرت نقدش کنند باشد که نقدونظرشان

راهگشایی باشد برای مجموعه دومم/پس لطف فرمایید آدرس و

کدپستی وشمارتون روبصورت خصوصی برام کامنت کنید/ارادتمند

دوستان شاعرم/زلال

سه شعرکوتاه

تفنگ سرپر پدربزرگ                                                       1

سرش از جنگهای قبیله ایی پر است

جنگنده های نرم

نمی توانندگلویش را مسدود کنند


-------------------------------------------------------------

پدرم به دیوارآویزان است                                                  2

به اتاقم می خندد

به پسرش

که سالهاست درقاب عکسی ات و بزرگ نمی شود


------------------------------------------------------------

صورت قشنگ ماه                                                         3

در فکر منه زمینی

((آوای شنیدن دهل ازدور خوش است))


مجموعه شعر دوست بزرگوارم خانم شبنم فرضی زاده بنام (بدون چترآمده ام) به بازار آمده وحاوی رباعیات ناب میباشد از علاقه مندان دعوت میکنم که آن را تهیه کرده ومطالعه نمایند


مراکز پخش کتاب//بدون چتر آمده ام// :(اردبیل باغ میشه .انتشارات شیخ صفی ----
اردبیل سرچشمه نمایشگاه دائمی کتاب ----
قم.توحید 3.مرکز پخش کتاب کریمی02518825270----

تهران خزانه بخارایی خیابان شهید پرستویی مرکزانتشاراتی 02166245118----
خوزستان رامهرمز اداره فرهنگ وارشاد رامهرمز انجمن شعر اقای احمدی----
مشهد خیابان دانشگاه بازار کتاب ناشران انتشارات بوتیمار 05118444562----
تبریز باساژشهریار انتشارات نباتی------ارومیه انتشارات یاز)

نان

نان

اشتها

الفبا یکریز بلند...آ

دم نمیزنی

آدم نمی شوی

مثل خوک

خو کرده ایی به لگد کردنم آقا

بگیر دستت را

ترکه ی* نازک وناز

درد...باران

و گونه هایت که عادت دارند به بی پدری


نان

اعتراف

شباهت تو با پاره پوره های سفره مان

ایمان؟؟...ندارم آقا

خدا

خیابانهای ممتد

بعدفاجعه

اشاره وچند چشمک

صخره های مشکوک در

یا از دیوار مردم پریدن

حاشا

قانون

علییت نابهنجار شما

سه قطره خون

و لای روزنامه چندین وچند ادعا

وگاهی تفریح شکم

من ترجیح می دهم

گریز از لبهای تو که حالا چاقو خورده اند


نان

انبساط خاطر یک عابر مریض

یک پیاده روی شلوغ

یا مشتی قطعی بردهان من

یا دهانه ی بطری هایی که روی سر تو شکسته می شوند

مست می شوی

حرمت کپک زده ایی از مشامت می گذرد

این شامه ی قوی بی خودی اتفاق قرارمان

قرار بین من وشما

شما اصلا" شباهتی با نان افتاده در خیابان ندارید




*ترکه:چوب.چوب نازکی که برای ادب کردن کودکان بکار می رود.چوب ادب


...همان كبك مرده

به مزايده بگذارحرفهايم را

و روي اسمم قيمت

اينك تفاهم دلال با مردي كه دلش را مي آورد

نه 

به سقوطي فكر مي كنم كه روي اسمم افتاده

به حرفهاي طبقاتي

و دهانهايي كه گوشت برادر مرده يشان را مرتب مي جوند


اصلا" يعقوب همان كبك مرده 

همان اتفاق بي گناهي كه جاده قورتش مي دهد

كلمه شكل مي گيرد

و مردم پشت اين اتفاق چه حرفهايي در مي آورند 





يعقوب=كبك ن.

معاشقه

 

 

یک معاشقه ی طولانی

 

معاشقه ایی بدون ژست

 

حتی با گور اجدادش عکس دست جمعی می گیرد

 

دست در گردن گورستان

 

حق مرده ها را به جا آورده ام

 

فکر به جایی است

 

 مادر پنج شنبه ها بازار فاتحه رونق می دهد

 

همه چیز مجانی

 

 کلمات مقدس به ترتیب حروف عربی

 

نفس های ته مانده پیرزن

 

 

 

پایین تر از پاهایم خانه ی پدری است

 

ابهام تصاویری از بهشت

 

یا گداخته های ناموزون

 

که معاشقه را طولانی به فکر می اندازد

 

 

 

عطر مبهم عود

 

انگار سالهاست که میخ شده ام

 

و مرگ مرتب لباسهایش را آویزان میکند

باقیمانده

باقی مانده این جذر :((رادیکال۲))

 

حسادت چند نفر است و ...

 

کلید ویرانیهای من که در آتش بسوزد

 

زهره

 

کبریت و کپسولهای این شهر

 

دارم بی خود به تعارف شما می سوزم

 

حالا چند آدمک و ارتفاع کوتاهتر بین من

 

مشکل از عدسی دوربین شماست

 

لنز ، همین که بچرخد

 

همیشه مات میشوم توی این بازی که شما بخواهید

 

رشوه به هر میزان ، چشمانم را خوب می بندم

 

لوله های گاز و پرتاب شهر

 

دو اتفاق در یک زمان واهی است

 

زهره

 

فرض اینکه می توانی روی آتش بدوی

 

نفر اول

 

چه جهنمی ساخته ایی خانم !

 

جذر ما دو نفر

 

....414213/1

 

ارقام بعد از ممیز

 

که خواندن ندارد

--------------------------------------------------------------------

سلول انفرادی

به سلول انفرادی خوش آمدم

محصول یک اغتشاش مبهم

من هم به فضایی بودن می اندیشم

به طعمی که توی مغزت میله می کارد تلخ

 

به قتلهای نارس اعتراف می کنم

و این که دیوانه ایی زنجیری در من قد کشیده است

همردیف گناههایی تک سلولی

در ذهن یک وکیل متولد می شوی

اینک مدافع کلماتی لجباز

...باز

دهانی که بی موقع سکوت می کند

سقوط آدمهای زنجیره ایی

و حال زندان عجیب به هم می خورد

اعدام

برای خودم سنگری ساخته ام

دست جمعی

مادر

 

 

 

 مادر باردار اتم هایی نازاست

دل پدر چرک برمی دارد

من به نفت پشت می کنم

اپک همچنان حرف خودش را به کرسی نشانده است

هجوم دلارهای تقلبی

نفرت من

دنیای کودکانه ایی کودتا به بار بیاورد

آتش

تفنگی پلاستیکی قلب خواهرم را...

دنگ

دیگر بزرگ شده ایم

گول غول چراغ را نخواهیم خورد

 

دل چرکین پدر را روی بند آویزان می کنم

چشم بادامیهای هیروشیما خوابند

اما

روسری سه رنگ مادر

هنوز متهم ردیف اول اتم هاست 

 

 زلالسهو - ۱۸/۳/۹۰

حلال زاده هایی که پارس می کنند

ارتفاع کودکانه هایم را اندازه بگیر

حرمت شیر مادر

لب های وحشی به مکیدن عادت دارند

کودک خواریهایی شکل می گیرد

بوی تعفن زمین

ادعای به حرف آمدن

اینک فتوا

خون سگ.....

حلال زاده هایی که پارس می کنند

 

هاری عجیبی توی دهانم رشد کرده است

دندانهای شیری وحشی

مردهای کوتوله ایی که به گهواره هایشان چسبیده اند

خانم عزیز ومحترم  ،لیلا کردبچه از شاعران خوش 

قلم ایران زمین با خبر چاپ مجدد کتابش(صدایم را از

 پرنده های مرده پس بگیر)و دوست گرامی، خانم منیره

حسینی  با خبر چاپ کتاب( بی حواس ترین زن دنیا )

بروز می باشند، به دوستان وهمنوعانی که در عرصه

ادبیات قلم  میزنند سفارش می کنم  حتما آثار این دو

عزیز ،در آینده ایی نزدیک تهیه ومطالعه فرمایند

واقعانمونه ایی هستند از تحول زبانی در شعر امروز.

باقی مانده این جذر(رادیکال۲  )                                                     ۱

 

حسادت چند نفر است و ...

 

کلید ویرانیهای من که در آتش بسوزد

 

زهره

 

کبریت و کپسولهای این شهر...

 

دارم بی خود به تعارف شما می سوزم

 

حالا چند آدمک و ارتفاع کوتاهتر بین من

 

مشکل از عدسی دوربین شماست

 

لنز ، همین که بچرخد

 

همیشه مات میشوم توی این بازی که شما بخواهید

 

رشوه به هر میزان ، چشمانم را خوب می بندم

 

لوله های گاز و پرتاب شهر

 

دو اتفاق در یک زمان واهی است

 

زهره

 

فرض اینکه می توانی روی آتش بدوی

 

نفر اول

 

چه جهنمی ساخته ایی خانم !

 

جذر ما دو نفر

 

....414213/1

 

ارقام بعد از ممیز

 

که خواندن ندارد

--------------------------------------------------------------------

 

                               ۲

 

 

 

 

 

 

با احتساب چند چراغ قرمز

 

من فکر می کنم

 

با نو اشتهای خوبی نداشته

 

حتماً سرش زیر تیغه یا ...

 

امان که چه عرض کنم

 

اغراق اینکه خون گناهکاری

 

بیفتد به گردن چوبه ی دار

 

یک تصمیم قاطعانه

 

منصور باید از طناب به پائین کشیده شود

 

اینک راننده

 

پایه های این چوبه بی خود شکسته اند

 

قرمزی سیگار تمام شده و ...

 

به پایان رسیده این زن .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این دو شعر از مجموعه ی در حال چاپم((اسبهایمان ال می دوند)) می باشد

 

         ۱          ** به لهجه ی خاطره هایم**

 

از قول خزانی آواره
 
می آموزمت

به لهجه ی خاطره هایم
 
تو را که تشنج زمستانیت
 
تهمتی است بر غرور آویزان من

***
از گلوی دریا زاده ات

گنجشککان شوربخت شنیدنی اند
 
هی ، ...

بادها ملخند

لحظات پاییزی ات را می بلعند


------------------------------------------------------------------------------

۲
                                 (( جهان ترک برداشته))

 


تازه یک قبر روئیده همین جا
 
که تو گونه ات را خندان بکنی و ...

خنده یا رقص ..... رقص یا درد
 
ریشه ام را در آورده اند
 
تا  فرهاد
 
البرز ایستاده عاشق می شود

شیرین قلّه ایی فتح کرده  و ...

یک پرچم آزادانه توی فضا

شما آزادید روی سنگ قبرتان

آقا ! بنویسید جهان ترک برداشته است
-------------------------------------------------------------------------------

جاهلیت قرآن بدوش

شور جزیره ایی جا مانده

ریشه های حرا خشکانده نمی شوند

پرتغال را از لاشه ام بتکان

هرمزم

با قلعه هایی پیاده شاه را مات می روم

می دوم شلال گیسوان شاه عباس را

اسبهایی که تشنه تنگه را دور بزنند

اینک جاهلیتی قرآن به دوش

شتابناک

سرگردان ابوموسی یند

به تکرار حیله ها بخند

اینجا اشتهای کوسه ها نازاست

و خلیج

*جذر نابرادرهایی که با خواهر خود خواهند ماند

 

*بند آخر برگرفته از شعر استاد محمد علی بهمنی((دریاخواهرو

 من هم برادرش..

 

 

زار

جفتی بزن*

ناله های موزون کودکانه را...زار**

بالا بیاور سرشانه های رقص را

اینجا اجنه ها

انگار کرشمه ی نامحدود کنیزی بی جفت

بوی خنک حنیر+

و جمجمه ی سر به هوای من

زیر طاقت عده ایی کلاغ

دروغهای قرمزی که کف دستهایمان نوشته می شوند

ایست

شما تاول پای پریزاد را دیده اید!؟

معشوقه ایی نامرئی که قربانی می طلبد

به خانه ی کنیز راه نخواهم یافت

اینجا شاهزاده هایی ورم کرده

قصه ی بیوه بودن مرد را

من را

در هجوم همین زارها

به دار خواهند آویخت

---------پاورقی-------------------------

*جفتی= نوعی ساز(موسیقی)در جنوب    **زار= مراسمی است در بعضی از مناطق جنوب جهت درمان بیماران جن زده          +حنیر= حنا(به گویش بندری)

 

البرز

تازه یک قبر روئیده همین جا

که تو گونه ات را خندان بکنی و ....

خنده یا رقص ..... رقص یا درد

فرق بین مرگ و مژه های که ریش ریش

ریشه ام را در آورده اید

به نسل فرهاد

البرز ایستاده عاشق می شود

شیرین قلّه ایی فتح کرده و ......

یک پرچم آزادانه توی فضا ......

شما آزادید روی سنگ قبرتان

آقا ! بنویسید جهان ترک برداشته است

روح نیوتون

دست می تکانی

جهان دو نیمه می شود

یک نیمه سیب های نیفتاده ایی که نیوتن ....

مگر مخترع دل ندارد ؟

انگار جاذبه ایی نیست

و من

این پارک را ، ندا را گول نمی زنم

به جاذبه هایش احترام می گذارم

« روبروی اسباب بازیها »

حتی چاقو

پاره می شود زیر بی احتیاطی دندانها و بوسه های طولانی

قلب

این سمفونی ناهنجار استکانها

رقص دست نوشته های عاشقانه

پرانتز باز ،( مجموعه ایی از زوجهای جوان که می زنند ) بیرون

حالا نیم سیبهای نیفتاده و کرمهایی که هی می رقصند

روح نیوتن به لرزه می افتد

یک فقره قتل ،....

عمدی در کار نیست

مرگی دارد لبهای مرا می خورد

لطفاً پاک کن

کمی این خونها .....

سرخابهای لب چاقو چقدر تشنه اند .

شب شاعرانگی

به خود می آیی آقا

قطعا به سراغت آمده حوری این بهشت

قرار نیست آواز دخترانه ناشنیده اش را

این فتوا که حرام آمده و....

قرآن

شما می توانید از مقدس ترین زن این دنیا نمونه بردارید

راه بیفتید

عقربه ها پس بیفتند

حالا احترامی قائل نشوید

حتی برای شب شاعرانگی تان،چند آسمان

اگر نمی توانید بشمارید

این حوری

بردارد ادعای زنانگی اش را

احتمالا معیار دین من اشتباه بوده یا...

آدم که مقابل چند نفر کافر نمی شود

ادامه نوشته

برف روب

 

یک عابر

انجماد مبهم یک جاده

زمستان که تفهیم گلویمان می شود

همسایه دیوار به دیوار برف

اضطراب سپیدی

هرسال از کهولتمان بالا می رود

بهار تسریع رشد مژه های دختر

انعکاس سبزه های باغچه

وبلوغ ترسناک پسر باغچه بان

اینک صورت قرمز تابستان

خجالت مبهم کلمات

=

شروع ریزش روح من

انگار یخچال های قرن

ما را احضار کرده اند

مد به مد یخ زده ایم

وبرف روب هیچ عابری کارساز نیست

ادامه نوشته

...به پارس که فارس است

کیش

دارم به سبک ایرانی بازی می کنم

سربازها جلو

سربازها به مرز آبی احترام می گذارند

حتی حضور مسالمت آمیز یک دشداشه پوش

مطابق جهانی شدن اسب هایمان ال می دوند

اینک دستور پارسی

وزیر باید خوب دفاع کند

کودکانه هایمان روی تنب قد بکشند

بد بکشند تصویر ناموزونی که گربه راکیش میکند

=

هیس

آهنگ آشنای مارش نظامی است

تمبک وجفتی خود را برمی دارم

جاشو با سرکنگی های متعدد

پشت قلعه دامادی منتظر

هرمز

عروس خلیجی ات را...

مردمک های قرمزش

مردم را مات کرده است

 

فریاد خورشید

کودکانه هایمان مشتی بزرگ

فرزند خلف انقلاب

حتما پدرانمان شیر پاک خورده اند

شیر وسط پرچم ناخلف بود

فریاد خورشید

پاریس با قلم ها قفس گشاده ایست

به وسعت یک دیوار در تهران

یک بام در بندر

=

امروز تلویزیون فریاد زد

شاه رفت

کودکی بی محابا به روح امام فاتحه خواند

....به فلسطین

خونهایی که قایق شده اند

پارو بزن

هیولایی غلت می خورد شبکیه شهررا

...کافر

فریاد ناموزون پیرزن

عروسکهایی که دربخت خود دزدیده می شوند

هیاهوی بزرک خیابان

دلتنگ آرزوهایی که به آزاد راه نمی رسند

یهودا..؟

گروهی پیراهنت را برعکس پوشیده اند

و معجزه قرن من

دست های خاردارو....

تانک هایی که جنین شهر را می جوند

=

دندانهای کرم خورده را

بکنیم سرطان ریشه دار قرن

اینجا اتفاق شکم هایی است

که همیشه کوه می زایند

دست می تکانی

دست می تکانی

جهان دو نیمه می شود

یک نیمه سیب های نیفتاده ایی که نیوتون

مگر مخترع دل ندارد

=

انگار جاذبه ایی نیست

ومن این پارک را

ندا راگول نمی زنم

به جذبه هایش احترام می گذارم

-روبروی اسباب بازیها-

حتی چاقو

پاره می شود

زیر بی احتیاطی دندان ها وبوسه های طولانی

قلب این سمفونی ناهنجار استکانها

رقص دست نوشته های عاشقانه

پرانتز باز

(مجموعه ایی از زوج های جوان که میزنند:بیرون((

حالا نیم سیبهای نیفتاده و...

کرم هایی که هی می رقصند

روح نیوتون به لرزه می افتد

یک فقره قتل...

عمدی در کار نیست

مرگی دارد لبهای مرا میخورد

لطفا پاک کن

کمی این خونها...

سرخاب های لب چاقو چقدر تشنه اند

لبهاي دوده

لبهاي دوده ايي ايستگاه راپک ميزند

من همين مرده بلاتکليف

به ميزان همين بليط دنيا را

نه اينکه به مقصد برسد

تمام  صندلي هاي اتوبوس

يک تراژدي نامعلوم

حتي مسافرهاي که فلسفه رانميدانند

 حتي زني که پک زدن را نمي فهمد

 حتما توي آن دنيا خيلي قشنگ ترم

همه مرا به رسميت مي شناسند

رسم ما مرده ها همين است

همين عروسها

همين دوشيزه ها که فنجان چايشان

اصلا گلوي گرم من

مجوز نوشيدن ....

هيچ فالي نگيريد

سيگار اين آقا لبهاي دوده را شليک مي کند

=

ايستگاه پشت ايستگاه

چراغ پشت چراغ

وجشني که هرگز بزرگ نمي شود

داري به سبک ما دوده ها مي رقصي

برقص

ما آدم ها لبهاي مرده را بوسيده ايم

 

در نگاه آشفته جهان قصه ايي نمودار است که هيچ گاه از باد به باران نخواهم رسيد

ايستگاه نيامدنت

خوني از فسيل چشم هايت

خيابان را آبستن مي شود

من از قاعده گي اين فصل ...مي ترسم

-اساطيري بشوي بزني به دل تاريخ

خالا جغرافياي عارفانه ات

ضريخ دست نيافته پيغمبراني است

که براي يکصدوچهارهزارمين بار

اعجاز ايستاده بر شانه هايت زمزمه مي شوند

برقص

اشتهاي لبهاي ريخته در خيابان

بوسه هاي له شده

و عابراني که ايستگاه نيامدنت راقرمز شدهاند

اوپک

اعتراض هايتان را توي سبد بريزيد

من اوپک مي شوم

هميشه قيمتي متعادل

چشم هايتان توي حدقه باقي بماند

ديدن صحنه ايي دلخراش

بازار سياه را به آفريقا بکشانيد

حتما چراغ هايي نياز به نفت سفيد دارند

و آدم هاي که استخوان هاي هم را....

از بالا مي شکند

ارتفاع گرسنگي بوسه هاي خواهرم

کوير هايي که از عشق بازي مرد...

اشک هايتان دست جمعي به گور من بفرستيد

اينجا نه صليب

نه به بي گناهي حلاج

اعتراف

دلارها گردنه اوپک را شکسته اند

انگار عدالت لنگي

ناهمواري جغرافيا راسکوت کرده باشد

عزراييل هاي سيال

مرده ايي مدام در گوشم عود مي زند

رقاص ميشوم

رقاصه ايي عادي روي قبرم دست مي کشد

من از جريان شور آب مي ترسم

عزراييل هاي سيال عود رادود مي کنند

مادر هي فرياد ميکشد

ومن

توي اين فکرکه با جيب خالي نمرده باشم

قبله

قسم،دلم به جستجوي قبله ايست

به خانه ايي که گرم روي قبله ايست

دلم گرفت از هجوم آن يهود

وغده ايي که درگلوي قبله ايست

لنا بگو که قدس مانده درسکوت

عبور اجنبي به سوي قبله ايست

به شور چشم جمعه ايي نشسته ايم

گلاب، روز شستشوي قبله ايست

بخوانکه ظهرگرم روح کربلا ست

نماز تشنه آبروي قبله ايست

کسی به دستهایمان احترام نگذاشت

کسی که از بوی گندم

و کاشته شدن شکم هایی کنار مزرعه

....مردم

مردمک هایی که از جا می پرند

پر شده ام از دیدن آدم های ممنوعه

بهشتی خالی از سکنه

حالا شهر بدون ترس وآب

نان

مغز متلاشی شده یک آسیابان

اضطراب پدر

و خواهرم که دارد از روی خوشه ها سر می خورد

همیشه دستهایمان

دلمان که می ریزد

حنجره کلفت توبه کردنتان

انسان برگ گرسنه ایی که هی می شکند